آنها می دانند چگونه خلق و خوی چنین جوجه های ساده ای را ایجاد کنند - آنها توپ ها را تکان می دهند، لیس می زنند، می مکند. و سپس او را به احمق راه می دهند. و می خواهی لعنتش کنی و به دوستانت زنگ بزنی. چون بالاخره اون یه عوضی میشه بهتر است او را اینگونه بسازیم تا اینکه او را بدون اجازه دور بزنیم. او حتی از دوربین هم خجالت نمیکشد - برعکس، او حتی جلوی دوربین بهتر تکان میخورد تا احمقش بهتر دیده شود.
این پسر نمی تواند از پس امور مالی خود برآید و نمی تواند به درستی از دخترش محافظت کند. او را نزد یک سیاهپوست فرستاد تا بدهیهایش را بپردازد، و حتی نمیدانست که دو نفر از آنها خواهند بود. و خودش بیهوده در آستان خانه رها شد. البته از دختر پذیرایی مناسبی شد و در دو بشکه زدند، اما بدهی باید بازپرداخت شود و او چاره ای جز رضایت هر دو نداشت. او این کار را کاملاً انجام داد.